ادرانلغتنامه دهخداادران . [ ] (اِخ ) ابن اشک پدر شاپور اشکانی ... و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست ، آفدم ، یعنی آخر و نسب او چنین گوید: آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان
ادرانلغتنامه دهخداادران . [ اِ ] (ع مص ) چرکین گردیدن . || چرکین کردن . شوخگن گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || چریدن شتران علف ریزه ٔ خشک را.
آدرانواژهنامه آزادروستایی در استان تهران شهرستان رباط کریم و دارای امامزاده ای به نام امامزاده ابوطالب همچنین روستایی در استان البرز
ادرانوسلغتنامه دهخداادرانوس . [ اَ ] (اِخ ) اطرانوس .نام قدیم رنداکوس بوده و آن نهریست در ناحیت خداوندگار و یکی از دو شعبه ای که چون بیکدیگر پیوندد رود اولوآباد را تشکیل کند. منبع
ادرانوسلغتنامه دهخداادرانوس . [ اَ ] (اِخ ) اطرانوس .نام قدیم رنداکوس بوده و آن نهریست در ناحیت خداوندگار و یکی از دو شعبه ای که چون بیکدیگر پیوندد رود اولوآباد را تشکیل کند. منبع
شاپورلغتنامه دهخداشاپور. (اِخ )ابن ادران بن اشک . در مجمل التواریخ و القصص (ص 32) از پادشاهان سلسله ٔ اشکانی شمرده شده که با واقعیت تاریخی وفق نمیدهد . در جای دیگر همین کتاب (ص 5
اطرانوسلغتنامه دهخدااطرانوس . [ اَ ] (اِخ ) آطرانوس . ادراناس . نام قلعه ای است در ولایت خداوندگار واقع در بالای تپه در قسمت علیای رودخانه ٔ ادراناس ، چنانکه از نام آن پیداست در قد
درازهلغتنامه دهخدادرازه . [ دِ زَ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در یکهزارگزی جنوب شهریار با 227 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود و راه آن از طریق آدران
علی آبادلغتنامه دهخداعلی آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 10 هزارگزی جنوب علیشاه عوض . ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل . سکنه ٔ آن 229 تن اس