ادخانلغتنامه دهخداادخان . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) دود کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را دود کردن بچیزی . || ادخان نار؛ دود برآمدن از آتش . || ادّخان زرع ؛ سخت شدن دانه ٔ کشت .
دود برآمدنلغتنامه دهخدادود برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . بلند شدن دود. در آتش افروختن . (یادداشت مؤلف ). ادخان . تدخین . دخون . دخن . دود برآمدن از آتش . (منتهی ال
دود دادنلغتنامه دهخدادود دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بر دود نگاه داشتن . روی دود گرفتن تا از رنگ و بوی آن بگیرد. ادخان . تدخین . (یادداشت مؤلف ). در معرض دود گذاشتن چیزی را چنانکه ماه
مدخنلغتنامه دهخدامدخن . [ م ُ خ ِ ](ع ص ) زراعتی که دانه ٔ آن سخ-ت ش-ود. (آنندراج ). غله ٔ سخت دانه شده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادخان شود.
دود کردنلغتنامه دهخدادود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن دود. (ناظم الاطباء). تولید دود. دود برانگیختن . (یادداشت مؤلف ). اکباء. (منتهی الارب ). ادخان . (تاج المصادر بیهقی