احضردیکشنری عربی به فارسیتوجه کردن , مواظبت کردن , گوش کردن (به) , رسيدگي کردن , حضور داشتن (در) , در ملا زمت کسي بودن , همراه بودن (با) , درپي چيزي بودن , از دنبال امدن , منتظرشدن , ان
رد کردندیکشنری فارسی به عربیاحمل , ادحض , ارفض , انکر , تناقض , عائق , فند , قمامة , مرفوض , ناقض , هبوط
داحضةلغتنامه دهخداداحضة. [ ح ِ ض َ ] (ع ص ) تأنیث داحض . حجت باطل یعنی افزاینده : با ایشان قرعه زد از جمله مدحضان آمد و مغلوبان ، من قولهم ادحضت حجته اذا ابطلتها. و منه قوله : ح
ذوالنونلغتنامه دهخداذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) لقب یونس بن متی یعنی صاحب ماهی یا همدم ماهی - و خداوند ماهی یکی از انبیاء بنی اسرائیل است که مبعوث بر اهل نینوی بود و آنرا صاحب ال