اخثملغتنامه دهخدااخثم . [ اَ ث َ ] (ع ص ، اِ) پهن بینی . (مهذب الاسماء). پهن و سطبر بینی . || آنکه سرگوش وی پهن باشد. || شیر. اسد. || شمشیر پهن . || شرم سطبر، در زن .
homelessدیکشنری انگلیسی به فارسیبی خانمان، بی مسکن، دربدر، غریب، خانه بدوش، اواره، بی مکان و منزل، سر گردان
اخثملغتنامه دهخدااخثم . [ اَ ث َ ] (ع ص ، اِ) پهن بینی . (مهذب الاسماء). پهن و سطبر بینی . || آنکه سرگوش وی پهن باشد. || شیر. اسد. || شمشیر پهن . || شرم سطبر، در زن .
خثماءلغتنامه دهخداخثماء. [ خ َ ] (ع ص ) آن زن که بینی وی پهن و ستبر باشد. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). مؤنث اخثم . ج ، خُثم . || آن زن که سرگوش وی پهن باشد. (از منتهی الارب
پهن بینیلغتنامه دهخداپهن بینی . [ پ َ ] (ص مرکب ) که بینی پهن دارد. که بینی پخت دارد. افطس . (زمخشری ). افطح . (از منتهی الارب ). فطاء. افطّ. (منتهی الارب ). اخثم . (از منتهی الارب