اخرسدیکشنری عربی به فارسیزبان بسته , لال , گنگ , بي صدا , کند ذهن , بي معني , لال کردن , خاموش کردن , بي زبان , صامت , کسر کردن , خفه کردن
اخرسلغتنامه دهخدااخرس . [ اَ رَ ] (اِخ ) القس . میخائیل الحلبی المازونی . او راست : اطیب المجانی فی حیاة یوسف کلدانی ، چاپ مطبعةالأدبیة بیروت بسال 1907م . (معجم المطبوعات ).
horseدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب، قوه اسب، سواره نظام، ماشین بخار و غیره، پارگی، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن، اسبی