اخصلغتنامه دهخدااخص . [ اَ خ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص . خاص تر. (غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری
چاه رستملغتنامه دهخداچاه رستم . [ هَِ رُ ت َ ] (اِخ ) چاهی که رستم را شغاد برادرش بلطائف الحیل در آن انداخته بود و آن چاه را بشمشیر و سنانها پرساخته . (آنندراج ) : مسکن دیو سفید آمد
زاهدلغتنامه دهخدازاهد. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن دینار مکنی به ابوعبداﷲ، دانشمندی است از نیشابور و از تصدی مقام افتاء و ریاست دوری میگزید و بکسب مشغول بود و بصبر و قناعت میگ
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمرواللیث . نواده ٔ عمرولیث . وی در سیستان به مقام او نشست (عمرولیث ) ولی چون خواست فارس را هم مثل سابق تحت امر صفاریان درآورد،
شامگهلغتنامه دهخداشامگه . [ گ َه ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) مخفف شامگاه . رجوع به شامگاه شود : روز تا شامگه از بهر سر خوان ترادر یخ کوفته متواری بنشست فقاع . سوزنی .شامگه زین سر نه عا
ابوطالبلغتنامه دهخداابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) کلیم . شاعر فارسی مولد و منشاء او شهر کاشان و بقولی همدان . او کرتی به سال 1028 هَ . ق . و بار دیگر پس از آن تاریخ سفر هندوستان کرده