اخصلغتنامه دهخدااخص . [ اَ خ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص . خاص تر. (غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری
غشمنهلغتنامه دهخداغشمنه . [ غ َ م َ ن َ ] (ع اِمص )زمختی و ناهنجاری و درشتی و سختی . (دزی ج 2 ص 213).
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) موسی بن یعقوب بن عبداﷲبن وهب الزمعی . محدث است .
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عبداﷲبن سراقة، از بنی عدی بن کعب و راویان حدیث است . ازمحمدبن عبدالرحمان بن ثوبان روایت دارد و موسی بن یعقوب زمعی از او نقل
عفوصتلغتنامه دهخداعفوصت . [ ع ُ ص َ ] (ع اِمص ) دهان فراز هم کشیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عفوصة. گسی . تلخی . زمختی . مزه ٔ هر چیز زمخت و قابض . (ناظم الاطباء). قبض . بشاعت . د
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی خالد. از راویان حدیث بود، جده اش رهیمه خدمتگزار عثمان بود و زبیر از او و از ربیعبن عبدالرحمان و نافع و قاسم و هشام بن عر