اخصلغتنامه دهخدااخص . [ اَ خ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص . خاص تر. (غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری
برسفلغتنامه دهخدابرسف . [ ب ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است در سواد و از آن ده است احمد ضریر سقری (شاید مقری ) بن حسن محدث و محمد ضریربن بقاء محدث .
بشست سدهاندلغتنامه دهخدابشست سدهاند. [ ] (اِخ ) (هندی ) نام یکی از پنج کتاب معروف نجومی هندوان است . رجوع به سدهاند و التفهیم ص 148 متن و حاشیه ٔ 147 شود.
پارساکیالغتنامه دهخداپارساکیا. (اِخ ) یکی از امرای درگاه کارکیا سلطان محمد پادشاه گیلان . بعهد سلطنت سلطان ابوسعید بهادر و ابوالنصر حسن بیک و او بشرف سیادت مشرف بود. چون سید زین الع
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلطان بن مقلدبن نصربن منقذ ملقب بشرف الدوله (امیر). او راست :و مهفهف کتب الجمال بخده سطراً یحیّر ناظرالمتأمل بالغت فی استخراجه فوجد
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمر، ملقب بشرف الدین و معروف به ابن قاضی الیمن . ابن ابی اصیبعة قصیده ٔ او را که به صاحب امین الدولة نوشته ، در عیون الانباء