آخشلغتنامه دهخداآخش . [ خ َ ] (اِ) قیمت . بها. ارز. ارزش . صاحب معیار جمالی کلمه را بمد الف و فتح خا ضبط کرده ، و بیتی نیز برای دعوی خود ساخته است و ظاهراً این درست نیست و اَخْش بر وزن بخش صحیح است ، چنانکه عنصری گوید : خود نماید همیشه مهر فروغ خود فزاید همیشه
توحید اخص الخواصلغتنامه دهخداتوحید اخص الخواص . [ ت َ دِ اَ خ َص ْ صُل ْ خ َ واص ص ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توحید خاص . توحید خواص . رجوع به توحید عیانی کشفی و توحید و دیگر ترکیبهای آن شود.
اخصلغتنامه دهخدااخص . [ اَ خ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص . خاص تر. (غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری که مندرج در تحت یک کلی باشد. مقابل اعم ّ.- اخص ّالخواص ؛ خاص ترین خاصان : محقق کردند و
توحید عیانی کشفیلغتنامه دهخداتوحید عیانی کشفی . [ ت َ / تُو دِ ی ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که سالک به مقامی رسد که تعین و هستی مجازی وی که پرده ٔ جمال الهی و مانع مشاهده است محو و فانی گردد و بی خود شده خود را حق بیند و به لسان حق ناطق به اناالحق گردد و این تو
توحیدلغتنامه دهخداتوحید. [ ت َ ] (ع مص ) یگانه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکی کردن . (دهار). در لغت ، حکم به واحد بودن شی ٔ است . (از تعریفات جرجانی ). || یکی گفتن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). یکی دانستن و یکی گفتن خدای را و گرویدن به یگانگی او تعالی
اخصلغتنامه دهخدااخص . [ اَ خ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خص و خصوص . خاص تر. (غیاث ). مخصوص تر. ویژه تر. گزیده تر. || کلی که نسبت به کلی دیگری دارای مصادیق کمتری باشد. امری که مندرج در تحت یک کلی باشد. مقابل اعم ّ.- اخص ّالخواص ؛ خاص ترین خاصان : محقق کردند و
شاخصلغتنامه دهخداشاخص . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) بلند برآمده از هر چیزی . مرتفع. (اقرب الموارد). || تیر که ازبالای نشان درگذرد. سهم شاخص . (منتهی الارب ). تیر که ازروی نشانه بشود. (مهذب الاسماء). تیر که از آماج گذشته باشد. || چشمی که وا گشوده نهاده باشد. (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ص <span cla
متشاخصلغتنامه دهخدامتشاخص . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) کار مختلف و متفاوت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مختلف و متفاوت و جدا و ممتاز. (ناظم الاطباء).
فیلاخصلغتنامه دهخدافیلاخص . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش جلگه ٔ شهرستان گلپایگان که دارای 771تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ناخصلغتنامه دهخداناخص . [ خ ِ ] (ع ص ) گنده پیر لاغر ترنجیده پوست از پیری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). آن که از پیری نزار شده باشد.