ابویزیدلغتنامه دهخداابویزید. [ اَ بو ی َ ](اِخ ) مخلدبن کیداد الخارجی . ملقب به صاحب الحمار. او بأوّل معلم کتاب بود و در شمائل او گفته اند کوتاه بالا و فربه و چرکین بود و چون پیوس
خرابلغتنامه دهخداخراب . [ خ َ ] (ع مص ) ویران شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر زوزنی )(دهار). || (اِمص ) ویرانی . بیرانی . (از منتهی الارب ) (یادداشت بخ
ناآبادلغتنامه دهخداناآباد. (ص مرکب ) ویران شده . خراب شده . (ناظم الاطباء). مقابل کلمه ٔ آباد. بایر. خراب . ویران . ویرانه : تخریب ، ناآباد کردن چیزی را. خَرِبَة؛ جای ویران و ناآب