اختلاجلغتنامه دهخدااختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) (علم الَ ....) و هو من فروع علم الفراسة. قال المولی ابوالخیر هو علم باحث عن کیفیة دلالة اختلاج اعضاء الانسان من الرأس الی القدم علی
اختلاجلغتنامه دهخدااختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن . || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن . جستن . بجستن . تشنج . ارتعاش .
اختلاجفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پریدن ، جستن اعضای بدن مانند: چشم . 2 - انقباض و گرفتن شدید عضلات .
اختلاجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تکان خوردن و لرزیدن.۲. (پزشکی) [قدیمی] جهیدن و تکان خوردن غیرارادی عضوی از بدن، مثل پریدن پلک چشم یا جهیدن رگ؛ تیک.۳. [قدیمی] گذشتن چیزی از دل همراه با شک و
حرکت اختلاجیلغتنامه دهخداحرکت اختلاجی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی که بی اختیار در عضلات بدن حاصل شود. لقوه .
حرکت اختلاجیلغتنامه دهخداحرکت اختلاجی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی که بی اختیار در عضلات بدن حاصل شود. لقوه .
جنبشفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول ۲. بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت
صرعلغتنامه دهخداصرع . [ ص َ ] (ع اِ) بیماری تناوبی که با اختلاجات و تشنجات همراه است و حس و شناسائی فوراً و کاملا در آن مفقود میگردد. (ناظم الاطباء). اپیلپسیا . مرض کاهنی . (بح
خنابلغتنامه دهخداخناب . [ خ َ ] (ع ص ) دراز گول که در اعضای او اختلاج باشد. (از منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : رجل ٌ خناب .