اختضاملغتنامه دهخدااختضام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بریدن . قطع کردن . || بریدن راه برفتن . || قطع کردن شمشیر چیزی را از حدت : السیف یختضم جفنه ؛ شمشیر می برد و میخورد نیام خود را از ج
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا
اختصاملغتنامه دهخدااختصام . [اِ ت ِ ] (ع مص ) با یکدیگر خصومت کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). تخاصم . دشمنی کردن . || پیکار کردن . جدل کردن با کسی . || شمشیر نیام را خوردن از
مختضملغتنامه دهخدامختضم . [م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) برنده و قطعکننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شمشیرکه می برد غلاف خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الا
آخرفرهنگ مترادف و متضاداختتام، انتها، پایان، پسین، ته، خاتمه، سرانجام، عاقبت، فرجام، منتها، نهایت، واپسین ≠ ابتدا
اختتاملغتنامه دهخدااختتام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بپایان بردن . آخر کردن ِ کاری . فرجامیدن . ختم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مؤید الفضلاء). مقابل افتتاح . || (اِ) پایان .