احولیلغتنامه دهخدااحولی . [ اَ وَ] (حامص ) حَوَل . کژچشمی . دوبینی . لوچی : گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی .زوزنی .
ابولیلیلغتنامه دهخداابولیلی . [ اَ ل َ لا ] (اِخ ) محدث است . او از ابی عکاشه و از وی وکیع روایت کند.
ابولیلیلغتنامه دهخداابولیلی . [ اَ ل َ لا ] (اِخ ) معاویةبن یزیدبن ابی سفیان . رجوع به معاویة... شود.
اصولیینلغتنامه دهخدااصولیین . [ اُ لی یی ] (ع ص ، اِ)ج ِ اصولی (در حالت نصب و جر). رجوع به اصولی شود.
کج بینیلغتنامه دهخداکج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).
کلیکیلغتنامه دهخداکلیکی . [ ک َ ] (ص ) کاج و احول را گویند هر چند می بایست که به معنی احولی باشد چه کلیک به معنی احول است ، لیکن همه جا به معنی لوچ و احول آمده است و این هم درست
squintدیکشنری انگلیسی به فارسیکج شدن، دوبینی، لوچی، احولی، نگاه با چشم نیمباز، خوی، چپ نگاه کردن، لوچ بودن، لوچ، چپ، چپ چشم