احمدبیکلغتنامه دهخدااحمدبیک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) ابن علاءالدوله ذوالقدر که از جانب پدر با برادر مهتر خویش کورشرخ (؟). بسرداری سپاهی که بخونخواهی ساروقبیلان بحرب محمدبیک استاجلو
احمدبیکلغتنامه دهخدااحمدبیک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) دنبلی ، عم شهبازخان که از طرف کریمخان زند برتبه ٔ ایلبگی گری فرقه ٔ دمل نائل گردید. رجوع به مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 266
احمدبیکلغتنامه دهخدااحمدبیک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) دوقه کین زاده . متوفی در اواسط دولت سلطان سلیمان .او راست دیوانی بترکی . رجوع به دوقه کین زاده شود.
احمدبیکلغتنامه دهخدااحمدبیک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) صوفی اغلی . از امرای ظهیرالسلطنه محمد بابر میرزا معاصر شاه اسماعیل صفوی . رجوع بحبط ج 2 ص 360 و 362 شود.
احمدبیکلغتنامه دهخدااحمدبیک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) نظام الدوله از بزرگان دوران شاه اسماعیل . رجوع بحبط ج 2 ص 373 و 383 شود.
احمدبکلغتنامه دهخدااحمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) آقایف . ادیب و نویسنده ٔ مشهور از مردم قفقاز ساکن بادکوبه . وی مقدمات علوم را در روسیه بخواند و سپس بپاریس شد و در آنجا بتکمیل عل
احمدبکلغتنامه دهخدااحمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) ازشعرای دوره ٔ سلطان سلیمان عثمانی است . پدر او نشانچی محمدبیک در معیت پادشاه در محاصره ٔ سکتوار بشهادت رسید و یکی از ارباب فضل و
احمدبکلغتنامه دهخدااحمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) النائب الانصاری الطرابلسی . أحد أعضاء مجلس شهر امانة الجلیلة بدارالسعادة. او راست : المنهل العذب فی تاریخ طرابلس الغرب . و تنها
احمدبکلغتنامه دهخدااحمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) صاحب مراغه . وی مردی شجاع و سخی بود لشکریان او پنجهزار بودند. باطنیه با وی غدر کردند و او در سال 508 هَ . ق . درگذشت .
مشرفلغتنامه دهخدامشرف . [ ] (اِخ ) احمدبیک . از اولاد خواجه سیف الملوک و جوانی است خوش ذوق و خوش رفتار. با وجود اشتغال به نویسندگی به تحصیل علوم نیز رغبت دارد و از شغل خود دلگیر
بساطی افشارلغتنامه دهخدابساطی افشار. [ ب َ ی ِ اَ ] (اِخ ) محمدباقربیک برادر احمدبیک اختر شاعر فارسی گوی قرن سیزدهم .رجوع به حدیقةالشعراء احمدبن ابی الحسن شیرازی نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ س
جوانرودلغتنامه دهخداجوانرود. [ ج َ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در جنوب بخش پاوه است . آب قراء دهستان اکثر از چشمه ها و زه آب دره و رودخانه های دهستان ت