أَحاطَ بِهِ (أَحاطَ بِهِ عِلْماً)دیکشنری عربی به فارسیآگاه شد به , آگاهي يافت به (از) آن (او) , اطلاع يافت از آن (او) , مطلع شد از آن (او)
احطدیکشنری عربی به فارسیدورگرفتن , احاطه کردن , حلقه زدن , دارا بودن , شامل بودن , دربرگرفتن , محاصره کردن
لامنسلغتنامه دهخدالامنس . [ م ُ ن ِ ] (اِخ ) الاب هانری . احد علماء المشرقیات البلجیکی . المرسل الیسوعی نزیل بیروت و مصر و کان استاذاً للاسفار القدیمة فی کلیة رومیة.وله : الالفاظ