احسافلغتنامه دهخدااحساف . [ اِ ] (ع مص ) اَحسف التمر؛ آمیخت با خرما، خرمای تباه شده ٔ فروریخته را. (منتهی الارب ).
احصافلغتنامه دهخدااحصاف . [ اِ ] (ع مص ) استوار کردن . (زوزنی ): احصاف امر؛ استوار و مستحکم کردن کار. احصاف حبل ؛ استوار بستن رَسَن . (منتهی الارب ). نیک تافتن رسن . (تاج المصادر