لغتنامه دهخدا
احصار. [ اِ ] (ع مص ) احصار مرض ؛ بازداشتن مرض کسی را از سفر و مانند آن . (منتهی الارب ). || از حج بازماندن . || احصار بول کسی را؛ تنگ گرفتن بول او را. (منتهی الارب ). || احصار عدو کسی را؛ محاصره کردن . تنگ گرفتن دشمن او را. || احصار ناقه ؛ تنگ شدن سوراخ پستان او. (تاج المصاد