أحرَجَدیکشنری عربی به فارسیبه سختي انداخت , گرفتار کرد , در مخمصه انداخت , در تنگنا قرار داد , به بن بست کشاند , سراسيمه کرد , نگران کرد , مضطرب کرد , آشفته کرد , به زحمت انداخت
أَحرَجَ (حَرَّجَ) عليدیکشنری عربی به فارسیقدغن کرد , منوع کرد , منع کرد , تحريم کرد , ممانعت کرد , سخت گرفت بر