احصلغتنامه دهخدااحص . [ اَ ح َص ص ] (اِخ ) احص وشبیث دو محل است در نجد از منازل ربیعه که بعد به پسران وائل بکر و تغلب تعلق یافت . || دو محل است در شام از نواحی حلب ، شامل ناحیه
احصلغتنامه دهخدااحص . [ اَ ح َص ص ] (ع ص ) روز که در آن آفتاب روشن و هوا صافی باشد. یوم صحو. || نامبارک . شوم . بداختر. || شمشیر بی جوهر و بدیمن . (منتهی الارب ). || طائر اَحَص
احثارلغتنامه دهخدااحثار. [ اِ ] (ع مص ) کفیدن شکوفه ٔ خرما پیش از غوره گردیدن دانه ٔ وی . (منتهی الارب ).
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اَ ] (اِخ ) (یوم ذی ...) وقعه ای است بین بنوتمیم و بکربن وائل و مشهور است . (مراصد).
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اِ ] (ع مص ) احثال دهر؛ موافقت نکردن زمانه . || خورش بد دادن کودک را و بد پرورانیدن .
احثارلغتنامه دهخدااحثار. [ اِ ] (ع مص ) کفیدن شکوفه ٔ خرما پیش از غوره گردیدن دانه ٔ وی . (منتهی الارب ).
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اَ ] (اِخ ) (یوم ذی ...) وقعه ای است بین بنوتمیم و بکربن وائل و مشهور است . (مراصد).
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اِ ] (ع مص ) احثال دهر؛ موافقت نکردن زمانه . || خورش بد دادن کودک را و بد پرورانیدن .