کنزدیکشنری عربی به فارسیاندوخته , ذخيره , احتکار , ذخيره کردن , احتکارکردن , انباشتن , گنج , گنجينه , خزانه , ثروت , جواهر , گنجينه اندوختن , گرامي داشتن , دفينه
تحکرلغتنامه دهخداتحکر. [ ت َح َک ْ ک ُ ] (ع مص ) احتکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتکار کردن . (ناظم الاطباء). نگاه داشتن غله برای فروختن و گرانی . (از منتهی