اجوللغتنامه دهخدااجول . [ اَ وَ ] (اِخ ) پشته هائی است مقابل پشته ٔ سلمی و أجاء و در آن آبی است و گفته اند اجول وادی یا کوهی است در دیار غطفان . (معجم البلدان ).
اجوللغتنامه دهخدااجول . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) جولان کننده تر.- امثال : اَجوَل ُ من قُطْرُب ؛ قالوا هو دویبة تجول اللیل کله و لاتنام . (مجمع الأمثال میدانی ).|| (ص ) تیزرو. بسیارجولان .
حظوللغتنامه دهخداحظول . [ ح َ ](ع ص ) حظال . حَظِل . مقتر. آنکه بر اهل و عیال بنفقه شمار کند. (منتهی الارب ). رجوع به حظل و حظال شود.
هجوللغتنامه دهخداهجول . [ هََ ] (ع ص ) زن فراخ فرج . || زن تباهکار. (منتهی الارب ). المراءة البغی . (اقرب الموارد).
ساجوللغتنامه دهخداساجول . (ع اِ) غلاف شیشه مثل سوجله و سوجل . (شرح قاموس ). غلاف شیشه . ج ، سواجیل . صغانی این کلمه را باین معنی از ابن عباد نقل کند و غلطمیشمارد و گوید صواب آن ساحول است . (تاج العروس ).
ماجوللغتنامه دهخداماجول . (اِخ ) در سفرنامه ٔ ابن بطوطه ترجمه ٔ محمد علی موحد ص 180 این نام برابر معشور (بندر معشور) آمده است . و رجوع به همین کتاب و ماچول شود.
باجوللغتنامه دهخداباجول . (اِخ ) ابونصر پدر باجول و دیگر پیوستگان ایشان از تیرمردان بوده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 144). و ابونصر تیرمردانی پدر باجول در روزگارفتور آنرا [اسپیدز را] عمارت کرد. (ایضاً ص 158).
باجوللغتنامه دهخداباجول . (اِخ ) دهی از دهستان دنباله رود بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 240هزار گزی جنوب باختری ایذه . کوهستانی ، گرمسیر. سکنه ٔ آن 200 تن است . آب از رودخانه ٔ کارون و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت . راه م