اجمالاًلغتنامه دهخدااجمالاً. [ اِ لَن ْ ] (ع ق ) خلاصةً. مختصراً. ایجازاً. بالاجمال . بالجمله . مقابل تفصیلاً.
glimpsesدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم اندازها، نظر اجمالی، لمحه، نگاه سریع، نگاه کم، نگاه انی، نگاه اجمالی کردن، اجمالا دیدن، بیک نظر دیدن، اتفاقا دیدن
تداعی معانیلغتنامه دهخداتداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور بر
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و م
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتند