اجاق کورلغتنامه دهخدااجاق کور. [ اُ ] (ص مرکب ) که فرزند ندارد. بلاعقب . بی خَلف . عقیم . توسعاً، عاقر.
اجاق کورفرهنگ انتشارات معین[ تر - فا. ] (ص مر.) (عا.) کسی که نمی تواند فرزند داشته باشد، نازا، عقیم .
چراغ کور شدنلغتنامه دهخداچراغ کور شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن شخصی که از او هیچکس نماند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوراجاق شدن . اجاق کور شدن . فرزند نداشتن . ف
کورلغتنامه دهخداکور. (ص ) اعمی . (ترجمان القرآن ). نابینا را گویند. (برهان ). آدم نابینا. (ناظم الاطباء). آنکه از بینایی محروم است . نابینا.اعمی . مقابل بینا و بصیر. (فرهنگ فار
بلاعقبلغتنامه دهخدابلاعقب . [ ب ِ ع َ ق ِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + عقب ) بدون عقب . بدون فرزند. بی فرزند. (فرهنگ فارسی معین ). اجاق کور. بی وارث .- بلاعقب بودن ؛ عاقر بو
سترون بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ترون بودن، بیحاصل بودن، عقیمبودن، نزاییدن، نازا بودن، اجاق کسی کور بودن (ماندن)