اثیرالدینلغتنامه دهخدااثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوحیان محمدبن یوسف نحوی اندلسی . رجوع به ابوحیان اثیرالدین ... و رجوع به محمدبن یوسف ... و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 127 شود.
اثیرالدینلغتنامه دهخدااثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) اندلسی . رجوع به ابوحیان اثیرالدین و رجوع به محمدبن یوسف ... شود.
اثیرالدینلغتنامه دهخدااثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) فتوحی مروزی ملقب به شرف الحکماء. عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 148 گوید: او از معاریف و مشاهیر مرو بود... نظم بانظام او در غایت ذ
اظهرالدینلغتنامه دهخدااظهرالدین . [ اَ هََ رُدْ دی ] (اِخ ) گویا ابن خلکان را ترجمه کرده است . (یادداشت مؤلف ).
ابهریلغتنامه دهخداابهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) اثیرالدین مفضل بن عمر فیلسوف ایرانی از مردم ابهر قزوین یا اصفهان . بقول ابن عبری در سال 661 هَ . ق . و بقول دیگر در سال 663 هَ . ق . و
ابوحیانلغتنامه دهخداابوحیان . [ اَ ح َی ْ یا ] (اِخ ) اثیرالدین محمدبن یوسف بن علی غرناطی اندلسی جیانی . یکی از ائمه ٔ لغت عرب . اصلاً بربری است . مولد او در غرناطه به سال 654 هَ .
شرف الحکماءلغتنامه دهخداشرف الحکماء. [ ش َ رَ فُل ْ ح ُ ک َ ] (اِخ ) اثیرالدین فتوحی مروزی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اثیرالدین شود.
فتوحی مروزیلغتنامه دهخدافتوحی مروزی . [ ف َ ی ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) اثیرالدین . رجوع به اثیرالدین شود.
اثیرلغتنامه دهخدااثیر. [اَ ] (اِخ ) اومانی . اثیرالدین . دولتشاه در تذکره ص 172 آرد: او مردی خوش طبع و فاضل بوده و دیوان او مشهور است و در علم شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بود و ا