اثولاللغتنامه دهخدااثولال . [ اِ وِ ] (ع مص ) اَثْوَل گردیدن گوسپند. نوعی جنون و مرض است در گوسپند که تنها چرا کند.
احولاللغتنامه دهخدااحولال . [ اِ وِ ] (ع مص ) احولال عین ؛ حولاء گردیدن چشم . (منتهی الارب ). احول شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چپ ، کژ، لوچ ، کاج ، احول ، دوبین شدن .
ازولاللغتنامه دهخداازولال . [ اِ وِ ] (ع مص ) دور گشتن و دور شدن از جای . (منتهی الارب ): ازول الشی ٔ؛ زال . (قطر المحیط).
اثلاللغتنامه دهخدااثلال . [ اِ ] (ع مص ) رخنه برآوردن . || به اصلاح آوردن . (زوزنی ). سد ثلمه کردن . || فرمودن بنیکو کردن خرابی . (تاج المصادر). گرفتن رخنه و اصلاح کردن آن : اَثْ
احولاللغتنامه دهخدااحولال . [ اِ وِ ] (ع مص ) احولال عین ؛ حولاء گردیدن چشم . (منتهی الارب ). احول شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چپ ، کژ، لوچ ، کاج ، احول ، دوبین شدن .
ازولاللغتنامه دهخداازولال . [ اِ وِ ] (ع مص ) دور گشتن و دور شدن از جای . (منتهی الارب ): ازول الشی ٔ؛ زال . (قطر المحیط).
اثلاللغتنامه دهخدااثلال . [ اِ ] (ع مص ) رخنه برآوردن . || به اصلاح آوردن . (زوزنی ). سد ثلمه کردن . || فرمودن بنیکو کردن خرابی . (تاج المصادر). گرفتن رخنه و اصلاح کردن آن : اَثْ