اکشفدیکشنری عربی به فارسیفاش کردن , باز کردن , اشکار کردن , معلوم کردن , برهنه کردن , کشف کردن , حجاب برداشتن , نمودار کردن , پرده برداري , اشکارساختن
اشفدیکشنری عربی به فارسیشفا دادن , خوب کردن , التيام دادن , خوب شدن , متاثر , متاسف , غمگين , ناجور , بدبخت
اخشفلغتنامه دهخدااخشف . [ اَ ش َ ] (ع ص )آنکه از خارش مانند پیران رود بر زمین . و در قاموس آمده مَن عَمه ُ الجَرب ُ فیمشی مشیةالشیخ . ج ، خُشف .
heatدیکشنری انگلیسی به فارسیحرارت، گرما، گرمی، تندی، اشتیاق، نوبت، وهله، تحریک جنسی زنان، طلب شدن جانور، گرم کردن، بهیجان امدن، بر انگیختن