اثردیکشنری عربی به فارسیعواقب بعدي , پس ايند , جاي پا , مهر زدن , نشاندن , گذاردن , زدن , منقوش کردن , اثر , اثار مقدس , عتيقه , يادگار , باستاني , نشان , رد پا , مقدار ناچيز , ترسيم ,
اثردیکشنری فارسی به عربیاثر , اثر عليه , اخدود , اشارة , انطباع , بقية , تاثير , ختم , خليع , علامة , کفاءة , مسار , نتيجة , نمو
اثرلغتنامه دهخدااثر. [ اُ ث ُ ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی . (منتهی الارب ). آب ِ رو.
اثرلغتنامه دهخدااثر.[ اَ ث َ ] (اِخ ) (امیر...) ملکشاهی . صاحب حبیب السیر در احوال حسن صباح آرد: کار اسمعیلیه ترقی تمام گرفت و قلعه ٔ گردکوه و لامسر نیز بتحت تصرف حسن صباح درآم
محمودلغتنامه دهخدامحمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن فرج نیشابوری . در زمان متوکل عباسی در شهرسامراء ادعای پیغمبری کرد و گفت که ذوالقرنین است وکتابی به نام القرآن نوشت و مدعی آن شد که بوس
قنبیللغتنامه دهخداقنبیل . [ قِم ْ ] (ع اِ) تخم نباتی است ریگی زرد که سرخی بر او غالب باشد و گویند تخم سرخس است قابض است و قاتل اقسام کرم معده و امعاء و برآورنده ٔ آن و جهت کر و خ
پنبهلغتنامه دهخداپنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ا) گیاهی که از الیاف غوزه ٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف . کُرسُف . کرفُس . کرسوف . قضم . قطب . بِرَس ْ. قُطْن . قُطُن ّ. طُوط. قور
مُضْطَرَّفرهنگ واژگان قرآندچار اضطرار شده - آن کس که مضرات و سختیها براو اثر کرده (ااسم مفعول باب افتعال از ضرر (یکی از معانی باب افتعال مطاوعه یا اثر پذیری است)مراد از اجابت مضطر وقتي ک
زال کوفهلغتنامه دهخدازال کوفه . [ ل ِ ف َ ] (اِخ ) پیره زنی بود در زمان نوح که اثر طوفان از تنور خانه ٔ او ظاهر شد و به او مضرت نرسانید. (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرفن