اثرةلغتنامه دهخدااثرة. [ اَ رَ ] (ع مص ) اثرت البعیر اثرةً؛ رندیدم باطن سپل شتر را. (منتهی الارب ). || پوست اندرون سم شتر واکردن تا اثر آن در زمین پیدا شود.
اثرةلغتنامه دهخدااثرة. [ اُ رَ ] (ع مص ) نقل کردن سخن . روایت کردن سخن . (منتهی الارب ). || برگزیدن برای خود چیزهای نیکو را نه برای یاران خود.
حترةلغتنامه دهخداحترة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) چیزی اندک . || پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج ، احتار. || فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان . || مهمانی بنای نو. || جای سر بروت بریدن از لب . (منتهی الارب ).
حتیرهلغتنامه دهخداحتیره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) مهمانی بنای نو. حُترَه . وکیره . || بوریاکوبی . (مهذب الاسماء).
داثرةلغتنامه دهخداداثرة. [ ث ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث داثر: امم داثرة؛ امتهای از میان رفته . اقوام منقرض شده .
مکاثرةلغتنامه دهخدامکاثرة. [ م ُ ث َ رَ ] (ع مص ) با کسی به بسیاری نورد کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با هم چیرگی نمودن و نبرد کردن با کسی در بسیاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیرگی کردن با کسی در کثرت و بالیدن به بسیاری مال وعدد. (از اقرب الموارد). با هم نبرد ک
ماثرةدیکشنری عربی به فارسیرفتار , کردار , عمل , کاربرجسته , شاهکار , بکار انداختن , استخراج کردن , بهره برداري کردن از , استثمار کردن