اثلغتنامه دهخدااث . [ اَث ث ] (ع ص ) انبوه و درهم پیچیده (گیاه ). || کلان سرین . ج ، اِثاث ، اَثائث .
آسدیکشنری عربی به فارسیتک خال , اس , ذره , نقطه , در شرف , ستاره يا قهرمان تيمهاي بازي , رتبه اول , خلباني که حداقل پنج هواپيماي دشمن را سرنگون کرده باشد
اثآءلغتنامه دهخدااثآء. [ اِث ْ ] (ع مص ) تباه کردن درز چرم یا درفش سطبرزده برشته ٔ باریک دوختن آن . || مجروح گردانیدن و کشتن . (منتهی الارب ). || سفتن و سوراخ کردن مهره . || افس
اثائثلغتنامه دهخدااثائث . [ اَ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَث ّ و اَثیث . || زنان پرگوشت یا درازقامت تمام خلقت .
اثرادلغتنامه دهخدااثراد. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) اتّراد. تریدکردن . ترید ساختن (نان را). اشکنه کردن (نان را).