اتفاقیدیکشنری فارسی به انگلیسیadventitious, accidental, casual, chance, contingent, haphazard, fortuitous, incidental, odd
اتفاقیلغتنامه دهخدااتفاقی . [ اِت ْ ت ِ ] (ص نسبی ) ناگهانی . غیرمترقب . غیرمنتظر. || مبنی بر اتفاق و وحدت : کسی کش خرد رهنمون است هرگزبگیتی ره و رسم صحبت نورزدکه صحبت نفاقی است ی
اتفاقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] اتفاقی، راندوم، شانسی تصادفی کاتورهای، بیدلیل، بیسبب▼ نامعین، توضیحناپذیر، جبری ناگهانی، ناآگاه آماری
اتفاقیهلغتنامه دهخدااتفاقیه . [ اِت ْ ت ِ قی ی َ ] (ع ص نسبی ) قضیه ٔ شرطیه ٔ متصله . و آن قضیه ای است که دراو حکم شود به صدق تالی بر فرض صدق مقدم و علاقه ای بین آنها موجود نیست بل
اتفاقیهفرهنگ انتشارات معین(اِ تِّ یُِ) [ ع . اتفاقیة ] (ص نسب .) مؤنث اتفاقی . 1 - اتفاق افتاده ، واقع شده . 2 - گاه به گاه .