اتطاءلغتنامه دهخدااتطاء. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) آماده گردیدن . || راست و درست شدن . || استیخ ایستادن . || به نهایت درستی رسیدن .
استیخلغتنامه دهخدااستیخ . [ اِ ] (ص ) ستیخ . هر چیز راست و بلند چون ستون و نیزه . مستوزی : اتطاء؛ استیخ ایستادن . (منتهی الارب ).- استیخ شدن ؛ راست شدن .- استیخ کردن ؛ سیخ کردن
اختطاءلغتنامه دهخدااختطاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص )گام زدن . گام نهادن . || گذشتن بر چیزی یاکسی بسرعت . || گذشتن بر کسی یکبار. اختیاط. || اختطاء ناس ؛ تخطی رقاب مردم کردن .
اخطاءلغتنامه دهخدااخطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَطَاء. خطاکارتر.- امثال : اخطاء من ذباب .اخطاء من فراشة .
اخطاءلغتنامه دهخدااخطاء. [ اِ ] (ع مص )خطا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || منسوب بخطا کردن . خطا گرفتن بر کسی . || اخطاء فی دینه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بی قصد. || فاگذ
ارطاءلغتنامه دهخداارطاء. [ اِ ] (ع مص ) اَرطی برآوردن زمین . || بالغ شدن و بزنی رسیدن دختر. (منتهی الأرب ).