اتشیلغتنامه دهخدااتشی . [ اَت ِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز. سیخول . قُنفُذ. و امروز در نواحی طهران تشی گویند.
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ شا ] (ع ص ) مؤنث عَطشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطشانة. زن تشنه . ج ، عِطاش . (اقرب الموارد).
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ طَ ] (اِخ ) احمدبن عبیداﷲبن محمدبن حمزه ٔ عطشی بغدادی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود و از ابوسعید اعرابی و دیگران روایت کرده است . و ابوالحسن محمدبن اح
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به سوق العطش بغداد که برخی از محدثان به آنجا نسبت دارند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عطش (سوق العطش ) شود.