آرنجگویش اصفهانی تکیه ای: ârenǰ طاری: ârenǰ طامه ای: âranǰ طرقی: kolešniǰa کشه ای: ârenǰ نطنزی: ârenǰ
باتولغتنامه دهخداباتو. (اِ) بمعنی باتس باشد که ترنج است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) (دمشقی ). اترج . (دمشقی ). اترنج . (دمشقی ) (الفاظالادویه ). || حب السلاطین .
اترجلغتنامه دهخدااترج . [ اُ رُج ج ] (معرب ، اِ) ج ِ اُتْرُجَّه (معرب از فارسی ترنج ). مَتک . (زمخشری ). زرین درخت . (ریاض الأدویه ). باتو. اُترُنجه . تُرنج . (زمخشری ). و فی ش
عمرانیلغتنامه دهخداعمرانی . [ ع ِ ] (اِخ ) مسلم بن اسعدبن عثمان بن اسعدبن عثمان عمرانی یمانی ، مکنی به ابوالفتح .از فضلای قرن ششم هجری است که بسال 545 هَ .ق . درگذشت . او راست : ک
حجر مشققلغتنامه دهخداحجر مشقق . [ ح َ ج َ رِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حجر طرار. حجر شطف . سنگ متورق . سنگی است زعفرانی رنگ و تو بر تو و زودشکن و از نواحی مغرب خیزد و