اتارهلغتنامه دهخدااتاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) زَدَن با. || تیز نگریستن در. || در پی کسی نگران ماندن . یقال اترت النظر؛ یعنی در پی نگران ماندم . || بازبگردانیدن یکبار پس از دیگر. یق
آآرلغتنامه دهخداآآر. (اِخ ) رودخانه ای است در سویس که از گردنه ٔ «گِرمَسل » سرچشمه گیرد و «برن » و «سُلور» را آبیاری کند و با «روس » و «لیما» و «تی یِل » یکی شده به رود رَن ریز
آارخیسلغتنامه دهخداآارخیس . [ اَ ] (اِ) آرخیس . آرغیس . اَرغیس . پوست ریشه ٔ امبرباریس یعنی زرشک و در دمشق و مصر آن را عودالریح خوانند.