ابویعفورلغتنامه دهخداابویعفور. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) عبدالکریم بن یعفور. محدث است و یحیی بن یحیی النیشابوری از او روایت کند.
ابویعفورلغتنامه دهخداابویعفور. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبیدبن نسطاس البکائی الثعلبی . او از پدر خود و ابراهیم روایت کند. و او را ابویعفور الصغیر نیز گویند.
ابویعفورلغتنامه دهخداابویعفور. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) مولی سعیدبن العاص . او از ابن المسیّب و یعفوربن عبیداﷲ و از او ضحاک بن عثمان روایت کند.
ابویعفرلغتنامه دهخداابویعفر. [ اَ بو ی َ ف ُ ] (اِخ ) ابن علقمه ٔ دیلمی . یکی از ملوک حیره پس از نعمان بن اسود و قبل از امرءالقیس اسود. و گفته اند دوره ٔ ملک او سه سال بود. رجوع به
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن علی بن احمد غرناطی . رجوع به ابن بادش ... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد العیالی . رجوع به عیالی ابوجعفر... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد قیسی قرطبی . رجوع به ابن حجه احمد... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد کنانی شاعر. رجوع به ابن عیاش ... شود.
واقد العبدیلغتنامه دهخداواقد العبدی . [ ق ِ دُل ْ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابویعفور تابعی است و برخی نام او را وقدال گفته اند. (از یادداشت مؤلف ).
ابویعفرلغتنامه دهخداابویعفر. [ اَ بو ی َ ف ُ ] (اِخ ) ابن علقمه ٔ دیلمی . یکی از ملوک حیره پس از نعمان بن اسود و قبل از امرءالقیس اسود. و گفته اند دوره ٔ ملک او سه سال بود. رجوع به
آل نصرلغتنامه دهخداآل نصر. [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) آل لخم . آل عمروبن عدی . ملوک حیره . مناذره . سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکوم
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن علی بن احمد غرناطی . رجوع به ابن بادش ... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن محمد العیالی . رجوع به عیالی ابوجعفر... شود.