ابومصعبلغتنامه دهخداابومصعب . [ اَ م ُ ع َ ] (اِخ ) احمدبن ابی بکربن زرارةبن مصعب بن عبدالرحمن بن عوف الزهری . محدث است .
ابومصعبلغتنامه دهخداابومصعب . [ اَ م ُ ع َ ] (اِخ ) انصاری مرسل . عبدالحمیدبن جعفر از او روایت کرده است .
ابومصعبلغتنامه دهخداابومصعب . [ اَ م ُ ع َ ] (اِخ ) تابعی است . او درک صحبت جابر کرده و اشعث بن سلیم از او روایت کرده است .
ابومصعبلغتنامه دهخداابومصعب . [ اَ م ُ ع َ ] (اِخ ) شاعر. معاصر هارون الرشید. رجوع شود به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 286.
ابومعبدلغتنامه دهخداابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] (اِخ ) حفص بن غیلان . محدث است و از مکحول و سلیمان بن موسی روایت کند.
یساریلغتنامه دهخدایساری . [ ی َ ] (اِخ ) ابومصعب «مطرف بن » عبداﷲبن سلیمان بن یسار یساری ، از راویان بود و از مالک بن انس خبر شنید و محمدبن یحیی ذهلی از او روایت کرد. (از لباب ال
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن قیس بن سعدبن زیدبن ثابت مکنی به ابومصعب . محدث است .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن زرارة. رجوع به ابومصعب احمدبن ابی بکر... شود.
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن عیسی بن یونس حافظبرادر اسحاق بن عیسی . راوی بود و از ابوبکربن ابوشیبة و ابومصعب زهری و ابوکامل جحدری و محمدبن عبدالوهاب و