ابوغسانلغتنامه دهخداابوغسان . [ اَ غ َس ْ سا ] (اِخ ) عوف بن محمد. از روات حدیث است و از وهیب بن خالد روایت کند.
ابوغسانلغتنامه دهخداابوغسان . [ اَ غ َس ْ سا ] (اِخ ) مالک بن عبدالواحد المسمعی . از روات حدیث است . او از معتمربن سلیمان و از او عثمان بن عبداﷲبن خرزاد روایت کند.
ابوغسانلغتنامه دهخداابوغسان . [ اَ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حکیم بن عبدالرحمن انصاری بصری . از روات حدیث است . او از حسن و از اولیث روایت کند.
ابوغسانلغتنامه دهخداابوغسان . [ اَ غ َس ْ سا ] (اِخ ) عباءَةبن کلیب اللیثی کوفی . از روات حدیث است و محمدبن اسماعیل بن سمرة الأخمسی ابوجعفر از او روایت کند.
ابوغسانلغتنامه دهخداابوغسان . [ اَ غ َس ْ سا ] (اِخ ) عوف بن حسن . از روات حدیث است و محمدبن المثنی از او روایت کند.
ابوحسان زیادیلغتنامه دهخداابوحسان زیادی . [ اَ ح َس ْ سا ن ِ ] (اِخ ) حسن بن عثمان قاضی . فقیه و ادیب و از علمای انساب . او بزمان مأمون خلیفه ٔ عباسی قاضی قسمت شرقی بغداد بود. و چون بخل
ابوحسان نملیلغتنامه دهخداابوحسان نملی . [ اَ ؟] (اِخ ) محمدبن حسان . یکی از طیبت گران و ادباست و او معاصر متوکل خلیفه بوده و با متوکل حکایاتی دارد. او راست : کتاب برجان و حباحب فی اخبار
ابوحسانلغتنامه دهخداابوحسان . [ اَ ؟ ](اِخ ) مقلدبن مسیب بن رافع. از امرای بنی عقیل ملقب به حسام الدوله صاحب موصل . رجوع به مقلدبن مسیب شود.
ابوحسانلغتنامه دهخداابوحسان . [ اَ ح َس ْ سا ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (المزهر). ابوالحجاج . آله . دال من . ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء. || روغن . (مهذب الاسماء).
ابوحسانلغتنامه دهخداابوحسان . [اَ ؟ ] (اِخ ) او با سلم به امر یحیی بن خالدبن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است . (ابن الندیم ).
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صباح ، مکنی به ابوغسان مؤدب . وی از ابراهیم بن عامربن ابراهیم روایت کند. رجوع به اخبار اصفهان ابونعیم ج 1 ص 294 شود.
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران بن حرب ، یا صالح بن عمران بن صالح بن عمران عبداﷲ، مکنی به ابی شعیب دعا. او بخاری الأصل است و از سعیدبن داود زنبری و ابونعیم فضل