ابوعبدالملکلغتنامه دهخداابوعبدالملک . [ اَ ع َ دِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) هشام بن اسماعیل العطار الدمشقی . از روات حدیث است .
ابوعبدالملکلغتنامه دهخداابوعبدالملک . [ اَ ع َ دِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن فرج . او راست : کتاب الحس و المحسوس .
ابوعبدالملکلغتنامه دهخداابوعبدالملک . [ اَ ع َ دِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) اسحاس . رجوع به شهریاران گمنام ص 101 و 103 شود.
ابوعبدالملکلغتنامه دهخداابوعبدالملک . [ اَ ع َ دِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) اسلم بن عبدالملک . محدث است و ابن عیینه از او روایت کند.
ابوعبدالملکلغتنامه دهخداابوعبدالملک . [ اَ ع َ دِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) بکربن مضربن حکیم بن سلیمان البصری . از روات حدیث است و بعضی کنیت او را ابومحمد گفته اند. و رجوع به ابومحمد... شود.
ابوعبدالجلیللغتنامه دهخداابوعبدالجلیل . [ اَ ع َ دِل ْ ج َ ] (اِخ ) او از عبداﷲبن فروخ و او از عائشه روایت کند.
ابوعبدالجلیللغتنامه دهخداابوعبدالجلیل . [ اَ ع َ دِل ْج َ ] (اِخ ) عبداﷲبن میسره . رجوع به عبداﷲ... شود.
ابوعبدالسلاملغتنامه دهخداابوعبدالسلام . [ اَ ع َ دِس ْ س َ ] (اِخ ) زبیدبن جوانشیر. از روات حدیث و ضعیف است و حمّادبن سلمه از او روایت کند.
ابوعبدالسلاملغتنامه دهخداابوعبدالسلام . [ اَ ع َ دِس ْ س َ] (اِخ ) او از ثوبان و از او ابن جابر روایت کند.
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابوعبدالملک مُتطب او ادیب و مساح و عالم به کتاب اقلیدس و طبیب ناصر و مستنصر و اعرج بود. او راست : نوادر، در طب . و مستنصر یا ناصر او ر
لبابةلغتنامه دهخدالبابة. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مادر ابوعبدالملک مروان بن محمدبن مروان بن الحکم بود. ام ّ ولد (کنیز)کردیه نام و لبابة گویند. (مجمل ال
یعلیلغتنامه دهخدایعلی . [ ی َ لا ] (اِخ ) لیثی ، مکنی به ابوعبدالملک . قاضی بصره . تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یزید دمشقی صاحب القاسم ، مکنّی به ابوعبدالملک . از روات حدیث بود و نیز رجوع به ابوعبدالملک (علی بن ...) شود.