ابواسامهلغتنامه دهخداابواسامه . [ اَ اُ م َ ] (اِخ ) کنیت جنادةبن محمد لغوی هَرَوی ازدی . رجوع به جناده ... شود.
ابوالملیحلغتنامه دهخداابوالملیح . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) ابوساسان . یزیده (؟)بن الخصیب الأسلمی . من خط الدمیاطی . صاحب المرصعصورت فوق را با شرح مسطور در کتاب خود آورده است .
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم حُضَینی . صاحب تنقیح المقال گوید:حضینی بر وزن زبیری باشد منسوب بابی ساسان تابعی از بنی رقاش ، و آن بطنی است از بکربن وائل از ع
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حصین بن المنذر. و بعضی کنیت او را ابوساسان گفته اند. محدث است .
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن منذربن وعلةالرقاشی ، مکنی به ابوعبداﷲ محمد و بعضی گفته اند ابوساسان محدث است . رجوع به احوال رودکی ص 127 و البیان و التبیین ج 2ص 1