ابودهبللغتنامه دهخداابودهبل . [ اَ دَب َ ] (اِخ ) جُمَحی . وهب بن زمعه . از مشاهیر شعرای عرب . او در خلافت معاویه و یزید شهرت یافت و معاویه و عبداﷲبن زبیر را مدیح گفت . و با عمره ک
ابوسهللغتنامه دهخداابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ایّوب بن محمد یمامی . محدّث است و لقب وی ابوالجمل است .
ابوسهللغتنامه دهخداابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) القوسی . او راست مقاله ای بنام تزیین کتاب ارشمیدس فی المأخوذات .
ابوسهللغتنامه دهخداابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) احمدبن علی عارض لشکر بزمان مسعودبن محمود سبکتکین . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 507 شود. و شاید ممدوح فرّخی در دو قصیده ٔ ذیل ، همین
عمره ٔ جمحیةلغتنامه دهخداعمره ٔ جمحیة. [ ع َ رَ ی ِ ج ُ م َ حی ی َ ] (اِخ ) از شاعران رسا و توانای عرب بود. و او را با ابودهبل قصه ای است که در اغانی آمده . رجوع به الاغانی و اعلام النس
اعیبلغتنامه دهخدااعیب . [ اُ ی َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . و هو فُعَیل یا افعل . (منتهی الارب ).یاقوت آرد: از ابوالحسین بن زنجی از نحویان بصره نقل است که در زبان عرب کلمه ای ب
رمعلغتنامه دهخدارمع. [ رِ م َ ] (اِخ ) موضعی است در یمن و گویند کوهی است دریمن و نصر گوید رمع قریه ٔ ابی موسی ̍ است در بلاد اشعریان در یمن نزدیک به غسان و زبید. و بنابر قول دیگ
الململغتنامه دهخداالملم . [ اَ ل َ ل َ ] (اِخ ) یا یلملم ، هر دو صحیح و مستعمل اند ویاء در یلملم بدل از همزه است و زاید نیست ، کوهی ازکوههای تهامه است و از مکه دو شب فاصله دارد و
قاضی کندیلغتنامه دهخداقاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) سلمان بن ربیعه بابلی تمیمی نخستین قاضی کوفه است که به این اسم (قاضی ) معروف شد. وی در کوفه چهل روز در این شغل ماند و هیچ اختلاف و