ابوالغصنلغتنامه دهخداابوالغصن . [ اَ بُل ْ غ ُ ] (اِخ ) ثابت بن قیس مدنی . او از ابی سعید المقبری روایت کند.
ابوالغصنلغتنامه دهخداابوالغصن . [ اَ بُل ْ غ ُ ] (اِخ ) دجین بن ثابت بن دجین بصری . معروف به جحی . از روات حدیث است و در اینکه ابوالغصن جحی معروف ، صاحب حکایات است یا نه اختلاف است
ابوالغصنلغتنامه دهخداابوالغصن . [ اَ بُل ْ غ ُ ] (اِخ )اسحاق الأعمی . محدث است و فزاری از وی روایت کند.
ابوالغنائملغتنامه دهخداابوالغنائم . [ اَ بُل ْ غ َ ءِ ] (اِخ ) احمدبن علی بن المعمربن محمد. رجوع به احمد... شود.
ابوالغنائملغتنامه دهخداابوالغنائم . [ اَ بُل ْ غ َ ءِ ] (اِخ ) حبشی بن محمدبن شعیب . رجوع به حبشی ... شود.
ابوالغنائملغتنامه دهخداابوالغنائم . [ اَ بُل ْ غ َ ءِ ] (اِخ ) حمیدبن مالک بن مغیث بن نصر مکین الدوله . رجوع به حمید... شود.
ابوالغنائملغتنامه دهخداابوالغنائم . [ اَ بُل ْ غ َ ءِ ] (اِخ ) سعیدبن سلیمان کندی حنفی . رجوع به سعید... شود.
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) سلیمان بن داودبن ابوالغصن قزاز مکنی به ابواحمد. از روات مکثر حدیث بود و از سفیان بن عیینة و مؤمل بن اسماعیل و ابن ابوفدیک و عبدالصمدبن
دجینلغتنامه دهخدادجین . [ دُ ج َ ] (اِخ ) ابن ثابت مکنی به ابوالغصن تابعی است . و «جحی » اوست و گفته اند غیر اوست . (منتهی الارب ).
زیادلغتنامه دهخدازیاد. (اِخ ) ابن یونس بن سعیدبن سلامة، مکنی به ابوسلامة الاسکندرانی . او یکی از حضارمه ٔ مصر بود. بر نافع قرائت کرده و از ابوالغصن ثابت و مالک و لیث روایت دارد