ابهیرارلغتنامه دهخداابهیرار. [ اِ ] (ع مص ) ابهیرار لیل ؛ به نیمه رسیدن شب . بیشتر شب گذشتن . || بدرازا کشیدن شب . || سخت تاریک شدن شب . یا گذشتن اکثر شب و ماندن ثلث آن . || ابهیرا
اصهیرارلغتنامه دهخدااصهیرار. [ اِ ] (ع مص )گداخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).اصهیرار چیزی ؛ گداختن آنرا. (از اقرب الموارد). || درخشیدن پشت آفتاب پرست از گرمی آف
آبیار (میراب)گویش اصفهانی تکیه ای: owyâr طاری: owyâr طامه ای: owyâr طرقی: owyâr کشه ای: owyâr نطنزی: owyâr
دراز شدنلغتنامه دهخدادراز شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یازیدن . طول پیدا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). امتداد یافتن . کشیده شدن . اِستطالة. (دهار). اِمِّتار. اَمتداد.اِنسراب . تَط
اصهیرارلغتنامه دهخدااصهیرار. [ اِ ] (ع مص )گداخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).اصهیرار چیزی ؛ گداختن آنرا. (از اقرب الموارد). || درخشیدن پشت آفتاب پرست از گرمی آف
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شد
گداخته شدنلغتنامه دهخداگداخته شدن . [ گ ُ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ذوب شدن . آب شدن . حل شدن : نحول ؛ گداخته شدن تن . (مجمل اللغه ). حرض ؛ گداخته شدن . (دهار). گداخته شدن از اندو