ابن عساللغتنامه دهخداابن عسال . [ اِ ن ُ ع َس ْ سا ] (اِخ ) ابواسحاق ، برادر ابن عسال ابوالفرج هبةاﷲ، ملقب به مؤتمن یا مؤتمن الدوله یا مؤتمن الدین . او راست : کتاب السلم در لغت ق
ابن عساللغتنامه دهخداابن عسال . [ اِ ن ُ ع َس ْ سا ] (اِخ ) ابوالفرج هبةاﷲ قبطی مصری . عالم لغوی . او راست تفسیری بر انجیل و کتاب نحو قبطی به زبان عرب و مقدمه ای بر رسائل بولس رسول
ابن عساللغتنامه دهخداابن عسال . [ اِ ن ُ ع َس ْسا ] (اِخ ) ابوالفضل ، برادر ابوالفرج بن عسال . او رارسائلی است در دین نصاری و مجموعه ٔ مختصری از قوانین موضوعه ٔ مجمع روحانیین قبطی د
ابن اثاللغتنامه دهخداابن اثال . [ اِ ن ُ اُ ] (اِخ ) طبیبی نصرانی ، معاصر معاویةبن ابی سفیان . ابن ابی اصیبعه گوید ابن اثال را در خواص ادویه و خاصه در سموم بصیرتی کافی بود و معاویه
عالم آبلغتنامه دهخداعالم آب . [ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشأه ٔ شراب و عالم شراب و حالت می نوشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حالت باده گساری . حالت می خوری . (از ناظم ال
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق .[ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابن عسال مؤتمن برادر اصغر ابوالفرج هبةاﷲ. رجوع به ابن عسال ابوالفضل ... شود.
ابوالفضائللغتنامه دهخداابوالفضائل . [ اَ بُل ْ ف َ ءِ ] (اِخ ) ابن عسال . برادر ابوالفرج هبةاﷲ. رجوع به ابن عسال ابوالفضائل ... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او اب
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن حنین بن اسحاق عبادی . مکنی به ابویعقوب . طبیب مشهور (215 - 298 هَ . ق .). او در علم طب یگانه ٔعصر خویش و در نقل و معرفت لغات و فصاحت آن
فرجلغتنامه دهخدافرج . [ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن غزلون بن عسال الیحصبی الطلیطلی . از شیوخ خود روایت کرده است و فرزندش ابومحمد عبداﷲبن فرج واعظ از وی حدیث کرده . (از الحلل السندسیة ج