ابن سهل اسرائیلیلغتنامه دهخداابن سهل اسرائیلی . [ اِ ن ُ س َ ل ِ اِ ] (اِخ ) ادیب . کاتب ابن خلاص حاکم سبته . بسن چهل سالگی در سال 469 هَ .ق . با ابن خلاص غرق شده دیوانش در مصر و هم در بیرو
سال آبیwater yearواژههای مصوب فرهنگستانچرخۀ سالیانهای که با روند طبیعی فصلهای آبشناختی همراه است بهنحویکه در نیمکرۀ شمالی از اول مهر تا 31 شهریور سال بعد و در نیمکرۀ جنوبی از اول تیر تا 31 خرداد
سه یک آبلغتنامه دهخداسه یک آب . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 525 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آنجا غلات ، انگور و شغل اها
یادتان هست (/ می آید)، سال پیش (این موقع ) به من چه گفتید؟گویش اصفهانی تکیه ای: viredun ha pârsâl ne(n) moqe be men-edun či bevâ? طاری: virdun-a pâr be mun-dun čiči bevât? طامه ای: viredun he pârsâl či-dun be mun biyât? طرقی: virdu
ابوسهللغتنامه دهخداابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) مسیحی . عیسی بن یحیی جرجانی مسیحی ایرانی . مولد او جرجان و منشاء وی بغداد است و در اقسام حکمت نظری به جودت ذهن معروف و در ادب و حسن خ
لقمانلغتنامه دهخدالقمان . [ ل ُ ] (اِخ )لقمان حکیم ، مکنی به ابوسعد. (منتهی الارب ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: چون دوازده سال از مملکت داود برفت خدای تعالی لقمان را حکمت دا
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سهل . متقدم در صناعت طب ّ و نیکومعالجه و بترکیب ادویه خبیر بود. او راست : کتابی مشهور در تریاق و آن کتاب را نیکو تألیف کرده است . (
داودلغتنامه دهخداداود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی البیان سلیمان بن ابی الفرج اسرائیل بن ابی الطیب سلیمان بن مبارک فراء ملقب به سدیدالدین و مکنی به ابی الفضل (رئیس ...) متطبب اسرائیلی