ابن خیاطلغتنامه دهخداابن خیاط. [ اِ ن ُ خ َی ْ یا ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد. شاعر. در اواخر دولت بنی امیه و اوائل بنی عباس میزیسته و مدح خلفا میکرده است .
ابن خیاطلغتنامه دهخداابن خیاط. [ اِ ن ُ خ َی ْ یا ] (اِخ ) ابوعبداﷲ احمدبن محمد دمشقی (450-517 هَ .ق .). شاعر عرب . او را دیوانی است . او بایران سفر کرده و بزرگان ما را مدح گفته ، و
ابن خیاطلغتنامه دهخداابن خیاط. [ اِ ن ُ خ َی ْ یا ] (اِخ ) ابوبکر یحیی بن احمد. طبیب و ریاضی طلیطلی . وفات 447 هَ .ق . در خدمت سلیمان بن حکم الناصر بوده و پس از او امیرمنصور یحیی بن
ابن خیاطلغتنامه دهخداابن خیاط. [ اِ ن ُ خ َی ْ یا ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمدبن منصورالحیاط السمرقندی النحوی اللغوی . از سمرقند به بغداد هجرت کرده . او را با ابراهیم بن السری الزجاج
خلیفةلغتنامه دهخداخلیفة. [ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن خیاط بصری . از محدثان بود. نام او ابوعمر بصری و ملقب به شباب است که بسال 240 هَ . ق . درگذشت . او صاحب طبقات می باشد. (یادداشت بخط
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن خیاط احمدبن محمد دمشقی . رجوع به ابن خیاط ابوعبداﷲ... شود.
ابوبکرلغتنامه دهخداابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت ابن خیاط یحیی بن احمد. رجوع به ابن خیاط ابوبکر یحیی ... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعلبی ، مکنی به ابوعبداﷲدمشقی ، کاتب و مشهور به ابن خیاط. وی ادیب و شاعر بود و ابتدا کتابت بعض امرا با او بود، آنگاه مدح ملوک و
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن فرج اصفهانی بغدادی . ابوعلی معروف به ابن خیاط از محدثان اصفهان بوده است . رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 276 شود.