إبلاغٌ عندیکشنری عربی به فارسیلو دادن , گزارش دادن , بدگويي کردن از , سخن گفتن , تقبيح کردنِ , محکوم کردنِ
ابلاغلغتنامه دهخداابلاغ . [ اِ ] (ع مص ) رسانیدن . گذاردن (پیام ). ایصال . انهاء. || انذار. (تاج المصادر بیهقی ).
communiquesدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباطات، اعلامیه، ابلاغ رسمی، اطلاعیه رسمی یا اداری، اعلامیه رسمی
برگلغتنامه دهخدابرگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از
مدیریت تغییرchange managementواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی رسمی که ازطریق آن تغییر برنامۀ پروژه تصویب و ابلاغ میشود
اظهارنامهلغتنامه دهخدااظهارنامه . [ اِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ای که افراد راجع به معاملات و تعهدات خود با طرف در آن اظهاراتی می کنند و بوسیله ای رسمی در ضمن ورقه ٔ مزبور (اظهار