ابطلغتنامه دهخداابط. [ اِ ] (ع اِ) بَغل . بن بغل . زیر بَغل . باطن منکب . کش . خش . || باقی ریگ که بماند بر زمین چون راهها. (مهذب الاسماء). توده ٔ ریگ که باریک شده باشد. ج ، آب
عبطلغتنامه دهخداعبط. [ ع َ ] (ع مص ) بی علت کشتن ذبیحه ٔ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (المنجد). || بی علت و جوان کشتن . (منتهی الارب ). || پنهان و
ابط الجوزافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز ستارگان قدر اول که در صورت فلکی جبار بر مَنکِب راست آن قرار دارد؛ مَنکِبالجوزا.