آبشارلغتنامه دهخداآبشار. (اِ مرکب ) (از: آب ، ماء + شار، از شاریدن به معنی فروریختن ، سکب ) آب جوی ونهر بزرگ که از بلندی فروریزد. مصب . شَلاّ له . || سنگ مشبک که بر دهانه ٔ ناودانها نصب کنند.
ابسارلغتنامه دهخداابسار. [ اِ ] (ع مص ) خراشیدن ریش (زخم ) را پیش از نضج آن . ناسور کردن ریش . || گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن . || خواستن حاجت پیش از وقت . || غوره آوردن خرمابن . || غوره ٔ خرما آمیختن در نبید خرما. || کشتی در دریا بازایستادن . || کندن زمین به ستم گرفته .
آبشارفرهنگ فارسی عمید۱. (زمینشناسی) آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد.۲. (ورزش) در والیبال، تنیس، و پینگپنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ.