ابزیملغتنامه دهخداابزیم . [ اِ ] (معرب ، اِ) زبانه ٔ پیش بند یعنی کمرسار. (دستورالاخوان قاضی محمد دهار). زبان مانندی که در یک سر کمربند باشد و در حلقه ٔ سر دیگر گردد. (منتهی الارب ). زبانه ٔ بربند. حلقه ٔ سینه بند. زبانه ٔ کمربند و کمرسار. (مهذب الاسماء). ابزام . ابزین . ج ، ابازیم .
ابزيمدیکشنری عربی به فارسیسگک , قلا ب , پيچ , باسگک بستن , دست وپنجه نرم کردن , تسمه فلزي , چپراست , خم شدن
ابازیملغتنامه دهخداابازیم . [ اَ] (ع اِ) ج ِ اِبزیم ، و آن زبانه ای باشد در یک سر کمربند که در حلقه ای که در سر دیگر آن است جای گیرد.
ابزیملغتنامه دهخداابزیم . [ اِ ] (معرب ، اِ) زبانه ٔ پیش بند یعنی کمرسار. (دستورالاخوان قاضی محمد دهار). زبان مانندی که در یک سر کمربند باشد و در حلقه ٔ سر دیگر گردد. (منتهی الارب ). زبانه ٔ بربند. حلقه ٔ سینه بند. زبانه ٔ کمربند و کمرسار. (مهذب الاسماء). ابزام . ابزین . ج ، ابازیم .
کمرسارلغتنامه دهخداکمرسار. [ ک َ م َ ] (اِمرکب ) تنگ اسب که عبارت از بند اسب است . (آنندراج ).تنگ اسب . بند اسب . (فرهنگ فارسی معین ). || اِبزام . اِبزیم . ابزین . زبان مانندی که در کمربند باشد و در حلقه سر دیگر بند گردد. نر قلاب . زبانه ٔ قلاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زبانه مانندی که در