ابزار نجومیastronomical instrumentواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع تلسکوپ و آشکارساز و متعلقاتِ آنها که برای رصد به کار میرود
ابزاردیکشنری فارسی به انگلیسیapparatus, control, device, engine, fitting, gear, implement, instrument, layout, ment _, organ, outfit, paraphernalia, simple machine, tool
ابزارفرهنگ مترادف و متضادآلت، اثاث، ادات، ادوات، اسباب، افزار، دستگاه، سامان، ماشین، مایه، وسایل، وسیله
ابزارلغتنامه دهخداابزار. [ اَ ] (اِ) افزار. اوزار. ادات . آلت . وسیله . مایه . || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است ک
قدر حدیlimiting magnitudeواژههای مصوب فرهنگستان1. قدر ظاهری کمنورترین ستاره که تنها به کمک ابزار نجومی مشاهده میشود 2. قدر کمنورترین ستارۀ مندرج در یک فهرست نجومی (astronomical catalogue)
رصدفرهنگ انتشارات معین(رَ صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نظر دوختن ، مراقب بودن . 2 - (اِ.) جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعة ستارگان می پردازند.
اسطرلابفرهنگ انتشارات معین(اُ طُ) [ معر - یو. ] ( اِ.) ستاره سنج ، ابزاری است که برای اندازه گیری محل وارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود.
یحییلغتنامه دهخدایحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ )ابن ابی منصور فارسی ، مکنی به ابوعلی ، زبده ٔ آل منجم بود که از آنان دانشمندانی در ادب و نجوم و کلام برخاسته اند. در دربار مأمون عبا
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه